[ad_1]
او سال نو را در شهر افسانه ای استخراج طلا در شهر داوسون در Klondike ، کانادا ، با سرخپوستان در جنگل آمازون ، از فرزندان مستقیم شکارچیان جمجمه در جزایر سلیمان ، به عنوان یک کابوی در پاتاگونیا جشن می گیرد … کوه ها. او دیگر نمایش پرده ای معروف را نمی سازد ، کتاب می نویسد. او در حالی که به طور خطرناکی با قایق بادبانی که تقریباً در صخره های مرجانی در اقیانوس آرام غرق می شد و در حالی که به سمت تاهیتی می رفت ، بدترین شب سال نو را تجربه کرد.
“این یک درام وحشتناک در ابتدای اولین سفر من به جهان بود. از طرف دیگر ، من یکی از راحت ترین شب سال نو را در این سفر یک سال بعد در نیوزیلند تجربه کردم ، جایی که دریاچه های گرم در کوههای جزیره جنوبی را با درجه حرارت کشف کردم آب حدود 40 درجه است. ” . اگرچه او 74 ساله است اما هنوز هم از برنامه های سفر خود دست نمی کشد. او دوست دارد دوباره در کوههای مکنزی کانادا گشت بزند. وی در دهه 1980 کلبه ای چوبی در کنار دریاچه در زمینی که به مدت 99 سال از استان کانادا در جستجوی طلا اجاره کرده بود ، ساخت.
چه چیز دیگری را در شب سال نو تجربه کردید؟
برای مثال در یکی از جزایر ساموای غربی بسیار خوب بود. در آنجا معمولاً به سر یک خوک زنده داده می شود. با این حال ، من با قایق بادبانی یکی از دوستانم به جزیره شنا کردم و رئیس را با قوطی های گوشت خوک از وسایلش راضی کردم. تقریباً یک ماه آنجا ماندم. آنها حتی می خواستند با من ازدواج کنند. من به آنها دروغ گفتم كه من قبلاً در اروپا ازدواج كرده ام. من در مزارع به مردم محلی آنجا کمک می کردم و شکار می کردم. آنها مقدار زیادی کاکائو پرورش می دهند. در جزایر سلیمان ، من از سایت جشنواره شکارچیان جمجمه بازدید کردم. در آن زمان ، مردم محلی پس از لشکرکشی به قبایل دشمن ، آنها را در آنجا به نمایش گذاشتند.
مسافر ، عکاس و نویسنده لئوش شیمانک، اهل Chocna ، در Rtyně در کوه های Krkonoše زندگی می کند. وی تا به امروز کلبه ای دارد که خود در سال 1980 در شمال غربی کانادا در دریاچه کلارک در کوه مکنزی ساخته است. این زمین برای 99 سال توسط دولت اجاره داده شده است. در پاییز ، او کتاب زندگی نامه جدید خود را منتشر کرد ، زندگی پر از ماجراها. وی پیش از این 26 كتاب از جمله در شمال كانادا – در صحرا ، اقیانوس آرام – دنیای رنگارنگ مناطق استوایی ، غرب آمریكا – با پای پیاده و سوار بر اسب از مکزیك به كانادا ، اقیانوس آرام جنوبی – جزایر انتهای جهان – منتشر كرده است.
آیا تجربه کریسمس دارید؟
آره. از جنگل اکوادوری حوضه آمازون ، جایی که من یک میمون و یک طوطی دارم. بعداً برای من بسیار مفید بودند و به لطف آنها به گالاپاگوس رسیدم. ما در کریسمس یک گراز در کوههای غرب گینه نو گرفتیم. در ابتدا به نظر می رسید که مردم محلی در حال آماده سازی برای یک لشکرکشی هستند. در روستا غوغایی به پا شد و مردان تحمل نیزه ها ، کمان ها ، تیرها و تبرهای سنگی را شروع کردند. اما به دلیل شکار گراز وحشی بود. سپس به نظر می رسید جوجه تیغی سوراخ شده توسط تیرها است. آنها آن را در اجاق بر روی سنگهای داغ گدازه پختند. بومیان از مضراب من متعجب شدند. سپس سر او را با تبر سنگی جایگزین کردم ، که امروز هم دارم. من در اوایل دهه 70 و 80 آنجا بودم و مردم در کوههای غیرقابل دسترسی هنوز مانند عصر حجر زندگی می کردند.
امروز آنجا چه شکلی است؟
من می ترسم مبلغین به همه جا گسترش یافته باشند و این سبک تاریخ است. به جای پتو ساخته شده از بالای کدو تنبل روی آلت تناسلی مردانه و برخی دامن های ساخته شده از حلقه های بامبو ، مردم محلی مطمئناً از قبل شلوار ، دامن زنانه و تی شرت می پوشند.
آیا در طول سفر از ملاقات مردم محلی لذت می برید؟
مستقیم دنبالشون گشتم من تعجب کردم که آنها چگونه زندگی می کنند. من به این دلیل تنها سفر می کردم.
آیا تا به حال از زندگی در بین مردم محلی ترسیده اید؟
در میان مردم محلی هرگز. فقط شاید در جزیره آمبریم در مجمع الجزایر وانواتو بین دریای مرجان و سلیمان در اقیانوسیه ، جایی که یک کشتی باری مرا به زمین انداخت. می خواستم به آتشفشان محلی بروم. اما اهالی محل تهدید کردند که اگر به سراغش بروم ، مرا می کشند. هنگامی که یک مرد سفیدپوست از بالای سر او بالا رفت ، آتشفشان شروع به ریختن خاکستر و تخریب مزارع آنها کرد. به همین دلیل آنها نمی خواستند او را ناراحت کنند. البته نظرم در مورد صعود به آتشفشان تغییر کرد.
شما همچنین در میان سرخپوستان در آمریکای شمالی ماندید. زندگی با آنها چگونه بود؟
مدتها با آنها در شمال کانادا در رودخانه مکنزی زندگی کردم و با آنها ماهیگیری کردم و ماهیگیری کردم. از آنها ساخت کلبه های چوبی ، تله گذاشتن برای حیوانات چرمی مرتفع در کوه ها و ساختن چرم را آموختم. من از این موضوع در صحرای کانادا ، جایی که بعداً کلبه ای چوبی ساختم ، استفاده کردم. هندی های کانادا بسیار دوستانه رفتار می کردند ، اما متأسفانه اهالی روستا با مشروبات الکلی مشکل داشتند.
آیا هنوز در کویر کانادا کلبه ای دارید؟
آره. او هنوز آنجا ایستاده است. من در تمام زندگی خود آرزو داشتم یک کلبه چوبی در صحرای کانادا بسازم. در 150 کیلومتری نزدیکترین تمدن واقع شده است. من یک هکتار زمین در دریاچه کلارک را به مدت 99 سال از ایالت کانادا اجاره کردم. من مجوز استخراج طلا را دریافت کردم و 4 کیلومتر مربع مساحت اشغال شده برای جستجو برای طلا را داشتم. اما مجبور شدم هر 10 سال آن را تمدید کنم.
طلا پیدا کردی؟
طلا پیدا کردم اما زیاد نبود. من تراشه های خوبی پیدا کردم ، آن را با هزینه ای معادل 5 دلار در مدت نیم روز رشد دادم ، بنابراین خیلی کارآمد نبود. من مطمئناً با طلا ثروتمند نشدم.
آخرین باری که در کلبه چوبی کانادا بوده اید کی بوده است؟
من مدت زیادی نیستم که اخیراً تقریباً 15 سال پیش آنجا بوده ام. ارزش یک ماه رفتن به آنجا را ندارد. بهتر است در بهار بروید و در پاییز برگردید ، بنابراین وقت آن رسیده است که چیزی رشد کنید.
چه چیزی در آنجا بزرگ شده است؟
هر چیزی ممکن است ، به خصوص سبزیجات. ما یک سگ ، بز ، خوک ، مرغ داشتیم. وقتی به مسافرت رفتیم ، حیوانات را به سقف کابین رساندیم تا خرسها و گرگها به آنها نرسند. آنها در همان نزدیکی در آنجا زندگی می کنند.
در زندگی خود چند خرس دیده اید؟
قدرت. یک خرس گریزلی در حالی که قوزهای جوان را از لانه های خود بر روی صخره می کشید ، در قایقی در آلاسکا پرید. یکی فقط پنج متری ما افتاد. خرس از طعمه خود ترسیده بود ، می خواست از آن محافظت کند و حمله کرد. همانطور که صخره را خاموش کردیم ، با موتور به قایق برخورد کردیم ، پروانه شکسته شروع به صدایی فریادی کرد و این او را از پریدن منصرف کرد. تماس دیگر با خرس ها خطر کمتری داشت. خرس هایی که در طبیعت زندگی می کنند حیوانات خجالتی هستند. یک بار همسر هنگام چیدن زغال اخته از خرس فرار کرد.
چی شد؟
او فکر کرد که خرس وقتی ایستاد پشت سرش می خواست حمله کند. او شروع کرد ، ترسید و ترسید ، فرار کرد. اما خرس فقط زمانی حمله می کند که گوش های خود را پایین بیاورد ، چمباتمه بزند و سپس حرکت کند.
آیا انتظار دارید کابین خود را دوباره ببینید؟
بسیار خوشحال ، ما آن را با بچه ها برنامه ریزی می کنیم. آخرین باری که آنجا بودیم ، سعی کردیم تا حد امکان کابین را بسازیم. با هواپیمای شناور می توانید از دهکده در امتداد بزرگراه آلاسکا به آنجا بروید. یک هواپیمای دریایی مقابل کابین دریاچه فرود آمد. این بیابانی مطلق است.
[ad_2]