[ad_1]
“من به عنوان یک مزدور از استودیوی زایمان که تازه با چیزی بیرون می آمد استخدام شدم. ناگهان سروصدای رسانه ای زیادی در اطراف او ایجاد شد و در یک سال فیلم باید ساخته شود “، توضیح می دهد فوتر مدرن و پردیبوک CANDSMAN دومینیک آغاز داستان زندگی او با زنی که نامش را ناتاشا گذاشت و پسری که در کتابها با نام مستعار چنک آمده است.
آیا دوباره به مرخصی والدین می روید؟
از آنجا که من از خانه کار می کنم و همسرم سرکار می رود ، احتمالاً این دوباره به دلیل شرایط است. نمی دانم دوست دارم بروم یا نه. بدی رو کنار زدم
چچک اکنون هشت ساله است ، اما در دوران همه گیری شما به یاد آوردید که با هم بودن در خانه چگونه بود.
بله ، تعطیلات عالی بود. او عالی بود ، خوب اما من دیگر آن را بسته بندی نکردم ، بنابراین کمی بهتر بود. اما مجبور شدم آن را یاد بگیرم ، که آسان نبود.
آیا به دلیل از دست دادن شغل با پسرتان در خانه ماندید؟
آره. مدت کوتاهی قبل از تولد من را بیرون کردند و شخص دیگری پیدا نکردم. بنابراین من و همسرم تصمیم گرفتیم که ارزش شکستن زانو را ندارد. او در موقعیت مدیریتی بود ، من او را شکستم ، بچه ای متولد شد و او به آنجا بازگشت تا ما مجبور نباشیم بازیگران را بخوریم.
دومینیک لندزمن (* 14 اکتبر 1985) وبلاگ نویس و نویسنده چک است. کتابهای او شامل خاطرات یک فوترا مدرن یا چرا مردان نباید بچه دار شوند و خاطرات یک فوترا مدرن 2 ، یا خدا به من پول بچه ها را می دهد. نویسنده کتابهای کودکان مانند لاپوشک و کاپیتان ادورابل نیز دارد.
زن فقط شش هفته با شما در خانه بود. سپس به شما بستگی دارد. آیا لحظات سختی بود؟
آنقدرها هم بد نبود ، در نهایت زنده نگه داشتن کودک چندان دشوار نیست. تو فقط به او غذا بده وقتی فریاد می زند ، او را تکان می دهید. نوزادان سبک تر از کودکان خردسال هستند. کودک خردسال هنوز در حال خزیدن در جایی است و تمایل به خودکشی دارد ، بنابراین من باید او را زیر نظر داشته باشم. بچه فقط دروغ می گوید ، بنابراین من هم می توانم بخوابم.
به نظر شما آیا مرسوم است که مردان به مرخصی والدین بروند؟
اکنون رایج تر است ، من تابو را شکسته ام. آنها را رها کنید ، بگذارید بدوند. من آنها را بدخواهانه به آنجا می فرستادم. آن را امتحان کنید ، قهرمانان
آیا فکر می کنید اگر ناتاشا در خانه می ماند ، کار شما ایجاد می شد؟
نمی دانم. احتمالاً چیز دیگری خواهم نوشت. من قبلاً مقاله هایی برای مجلات نوشته ام ، بنابراین احتمالاً موضوع دیگری پیدا می کنم. لازم بود بامزه باشم
آیا شما خنده دار ترین مقاله در بین دوستان خود هستید؟
من خودم را با دوستان سرگرم کننده احاطه کرده ام ، بنابراین من خنده دار هستم ، آنها خنده دار هستند ، ما چنین مایع خنده داری را در اطراف خود ایجاد می کنیم. وقتی دیگران خنده دار هستند خوشحال می شوم ، سپس داستان ها را از آنها می دزدم ، در مورد آنها می نویسم و برای آنها درآمد ایجاد می کنم.
شما در شبکه های اجتماعی پنهان نشده اید زیرا اهل Pardubice هستید. آیا مردم اینجا شما را می شناسند؟
گاهی اوقات بله ، نه تنها در پردوبیسه. اما من هرگز نمی دانم به آنها چه بگویم. بیشتر آنها با عبارت “هی ، چک شما کجاست؟” خطاب به من می گویند ، بنابراین بیشتر به من علاقه دارند تا به من. نمیدانم چه بگویم. او رفته است ، من همیشه با او نیستم.
منبع: یوتیوب
شما برای همسر و پسرتان نام مستعار انتخاب کرده اید. کجاست که چه چیزی را در معرض دید مردم قرار دهیم و چه چیزی را نه؟
نامهای مستعار بیشتر در کتاب وجود داشت ، سپس پلی در رسانه های اجتماعی بود. این واقعیت که من اهل پردوبیس هستم اطلاعاتی فراتر از این داستانها است. وقتی متوجه می شوم که از شهری هستم که تقریباً صد هزار نفر در آن زندگی می کنند ، نقض حریم خصوصی من به نظر نمی رسد. وقتی چیزی شخصی وجود دارد ، مربوط به من است.
چرا چنک و ناتاشا؟
تقویم را ورق زدم و به دنبال نام نامعقول بودم. من Čeňek را پیدا کردم ، به نظر می رسید که یک نام احمقانه مناسب است. ناتاشا ، این یک شوخی با یک زن بود ، او به عنوان نام نفرت انگیز مناسب برای ما آمد.
شما از جمهوری چک عکس می گیرید اما در هیچ یک از عکس ها چهره او را نمی بینید.
خودش نمی خواهد دیده شود. باید او را متقاعد کنم که حداقل از پشت عکس بگیرد. او هرگز نمی خواهد ، بنابراین من به او قولی می دهم. من این کار را برای یک پست حمایتی می کردم و او برای من پول می خواست. اما از آنجا که او هنوز از نظر اقتصادی کاملاً سالم نیست ، من یک کیلو به او دادم. و خوشحال شد.
آیا چنک آنچه را که انجام می دهید درک می کند و او بخش بزرگی از آن است؟
من این کتابهای کودک را دوست دارم. او می داند که نام مستعار چنک دارد و در این کتابهای کودکان شخصیت را مانند او می داند. او مرا تشویق می کند که به نوشتن ادامه دهم ، به عنوان مثال ، او به من توصیه می کند چیزی بنویسم که در آن چنک با اژدها وجود داشته باشد.
آیا او هرگز می خواهد آنچه را که شما خلق می کنید ببیند؟
نه ، او نکرد ، اما او واقعاً می خواست درگیر پخش مستقیم شود. در دوران قرنطینه ، او می خواست هر روز برنامه پخش کند. او یک بار آنقدر من را دستکاری کرد که ماینکرفت را پخش کردم. من به طور کامل می بینم که تعداد طرفداران در حال کاهش است ، این یک سر و صدای وحشتناک بود.
فیلمی بر اساس کتاب شما به زودی به سینماها می آید. چه کسی برای فیلمبرداری کتاب آمده است؟
می بینید ، من واقعاً نمی دانم. آنها با یک کیسه گرد و خاک به طرف من آمدند ، بنابراین من گفتم: “بله ، شلیک کنید ، من اهمیتی نمی دهم.” من فوراً رفتم ، مثلاً می توانست در سال 2014 باشد. مادری که تازه داشت با چیزی بیرون می رفت. ناگهان سروصدای رسانه ای زیادی در اطراف او ایجاد شد ، من در DVTV ، با کراوس بودم و یک سال بعد فیلم باید ساخته می شد.
در فیلمنامه شرکت کردید؟
نه ، من بعد از آن آن را تأیید کردم. من آن را خواندم ، به نظرم بسیار خوب بود ، بنابراین موافقت کردم و در هیچ چیزی دخالت نکردم. من عمدتا به این نکته علاقه داشتم که در این فیلم فیلمنامه وجود دارد ، بنابراین آنها مجبور بودند برای او داستانی تعریف کنند ، که آنها این کار را کردند.
دفتر خاطرات عکاسی معاصر به سینما می رود.
شما نقش کوچکی در فیلم بازی می کنید.
پرسیدم آیا می توانم در آنجا پارس کنم؟ همیشه پارس می شود ، بنابراین من در مورد نقش صحبت کردم. برای همه نوع. و آنها این امکان را برای من فراهم کردند.
شما راننده تاکسی بازی می کنید. چگونه در داستان جا می گیرد؟
این نقش بسیار مهمی است ، من برای ناتاشا می آیم ، او تاکسی می گیرد و من می روم. من آنجا می گویم: “اما او یک پسر کوچک خوب است. اسم او چیست؟ “و دیروز فهمیدم که آنها آن را قطع کردند. بنابراین من فقط می آیم ، یک عکس از من وجود دارد ، ناتاشا می آید و ما می رویم. تیراندازی پنج روز به طول انجامید. اما من در آنجا دیده می شوم و حالات چهره بازیگری ام در آنجا دیده می شود.
آیا او را در خانه جلوی آینه آموزش داده اید؟
نمی دانستم قرار است چه بازی کنم. این یک استعداد طبیعی بود. تیراندازی یک تجربه عالی بود. این یک تصویر بودجه ای بزرگ است ، دوربین هایی روی جرثقیل ها و مواردی از این دست وجود داشت ، بنابراین من خیره شدم. از طرف دیگر ، او ایستاده است ، هنوز منتظر است. منتظرم ، بعد نوبت من است ، بازی می کنم. اما من همه چیز را به هم ریختم ، بنابراین باید دوازده بار تکرار شود. برای دوازدهمین بار ، کارگردان خوشحال شد. و بعد مرا قطع کرد.
شخصیت شما توسط Jirka Mádl بازی می شود. آیا شبیه هم هستید؟
من و جیرکا بچه های خوبی هستیم ، مگر نه. بنابراین او بسیار کوچک است ، پس از مدت ها در نهایت او فردی جوانتر از من است ، که باعث خوشحالی من می شود.
و ترزا رامبا در نقش ناتاشا چطور؟
من همیشه واقعاً آن را دوست داشتم. وقتی او را در بری دیدم ، از لحاظ افلاطونی عاشق او بودم.
بچه را برای عکسها از کجا آوردید؟
کودک بازیگری را انتخاب کرد. آنها به چهار نوع کودک نیاز داشتند-یک نوزاد تازه متولد شده ، یک نوزاد ، یک کودک کوچک و سپس یک ساله. علاوه بر این ، هر کس جایگزین های خاص خود را داشت. کودک چندین بار غیر قابل استفاده بود. او غرش می کند و شما نمی توانید پنج ساعت در آنجا منتظر بمانید تا جیغ نوزاد متوقف شود. بنابراین فقط با دیگری عوض کنید. فیلم می خورد.
اولین نمایش آن 12 آگوست خواهد بود. همچنین فیلم را برای اولین بار خواهید دید.
من تعجب می کنم که چگونه خواهد بود ، نمی توانم تصور کنم. وقتی کسی در زمین است ، کاملاً متفاوت به نظر می رسد. در مراسم نخست تشویق خواهد شد. شاید. حداقل می روم آنجا و شروع به زدن می کنم.
[ad_2]